کد مطلب:298570 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:209

مقدمات خواستگاری


داستان ازدواج و خواستگاری را محدثین به اختلاف نقل كرده اند، و ما هر قسمتی را از یكی از آنها نقل می كنیم.

مرحوم اربلی حدیث خواستگاری را از سلمان فارسی و ام سلمه [1] و علی بن


ابیطالب (ع) این گونه نقل كرده:

هنگامی كه فاطمه به سن رشد رسید بزرگان قریش كه در فضیلت و اسلام و شرف و مال گوی سبقت از دیگران ربوده بودند به خواستگاری او آمدند ولی هر گاه این بحث را یكی از آنها به میان می كشید پیغمبر خدا (ص) روی از آنها می گرداند تا آنجا كه گاهی بعضی از آن خواستگاران پیش خود فكر می كردند پیغمبر بر آنها خشم كرده یا در مذمت آنان وحیی از آسمان نازل گردیده.

از آن جمله ابوبكر به خواستگاری آمد و پیغمبر بدو فرمود: «امرها الی ربها»- كار او به دست پروردگار اوست- و پس از وی عمر به خواستگاری آمد و همان جواب را شنید، تا آنكه روزی ابوبكر و عمر در مسجد نشسته بودند و سعد بن معاذ نیز نزد آن دو بود و از هر دری سخن می گفتند تا اینكه سخن از فاطمه دختر رسول خدا (ص) به میان آمد.

ابوبكر رو به سعد بن معاذ كرده و گفت:

فاطمه را اشراف و بزرگان خواستگاری كرده اند و پاسخ همه را رسول خدا به این داده كه فرمود:


«ان امرها الی ربها ان شاء ان یزوجها زوجها».

(كار فاطمه به دست خداست اگر بخواهد او ازدواج كند خود این كار را خواهد كرد!)

و تاكنون علی بن ابیطالب به خواستگاری فاطمه نرفته است و گمان می كنم تنها چیزی كه مانع علی بن ابیطالب شده تا به دنبال این كار برود تهیدستی اوست و به دل من افتاده كه خدا و پیغمبر، فاطمه (ع) را برای علی بن ابیطالب نگاه داشته اند.

اكنون خوب است شما دو نفر هم با من بیایید تا هر سه به نزد علی بن ابیطالب برویم و موضوع را با او در میان بگذاریم و اگر دیدیم واقعا مانع او از اقدام بدین كار تهیدستی است ما كمكش كنیم؟ سعد بن معاذ با خوشرویی از این پیشنهاد استقبال كرده و آمادگی خود را برای رفتن به همراه او ابلاغ نمود و هر سه به قصد دیدار علی بن ابیطالب از مسجد بیرون رفتند.

نخست به خانه ی علی (ع) آمدند و او را در خانه نیافتند و مطلع شدند كه شتر آبكش خود را برداشته و به نخلستان مردی از انصار رفته تا به وسیله ی آن شتر، نخلهای خرما را آب دهد و در عوض اجرتی از آن مرد دریافت دارد.

هر سه نفر به نخلستان رفتند و چون چشم علی (ع) به آن سه نفر افتاد فرمود: «ما وراءكم و ما الذی جئتم به؟»

(چه خبر؟ و به چه منظور بدینجا آمده اید؟)

ابوبكر در جواب گفت:

«یا أباالحسن انه لم یبق خصله من خصال الخیر الا و لك فیها سبقه و فضل...» (ای اباالحسن براستی هیچ كمال و خصلت نیكی نمانده جز آنكه تو گوی سبقت را در آن خصلت از دیگران ربوده ای؟ و این را هم می دانی كه مقام تو در نزد پیغمبر از نظر خویشاوندی و نزدیكی و سابقه بیش از دیگران است، و از آن سو اشراف و بزرگان به خواستگاری فاطمه رفته اند و همگی از رسول خدا (ص) پاسخ رد شنیده اند و پیغمبر موضوع ازدواج فاطمه را به دستور خدا محول فرموده و من فكر می كنم خدا و رسول او، فاطمه را برای شخص شما نگاه داشته اند، و چرا شما به خواستگاری فاطمه نمی روی؟)


با شنیدن این سخنان اشك در دیدگان علی (ع) گردش كرد و رو به ابوبكر كرده فرمود:

ای ابوبكر به راستی كه دل آرامم را دگرگون كردی و مرا به چیزی كه از آن غافل بودم، یادآوری كردی؟ به خدا سوگند! همه خواستار فاطمه اند، و چگونه ممكن است كسی مانند من به این ازدواج علاقه نداشته باشد اما تهیدستی مانع از اقدام به این كار شده است!

ابوبكر پاسخ داد: از این مقوله سخن مگو كه دنیا و مافیها در نظر خدا و رسول او هیچ ارزشی ندارد، و بدین ترتیب علی بن ابیطالب (ع) را در اقدام بدین كار ترغیب نمود. و طولی نكشید كه علی خود را آماده كرده به سوی خانه ی پیغمبر به راه افتاد. [2] .


[1] در احاديث و رواياتي كه در مورد داستان ازدواج فاطمه (ع) رسيده و بخصوص همين روايتي را كه مرحوم اربلي در كشف الغمه بتفصيل نقل كرده نام ام سلمه به عنوان همسر رسول خدا- و اسماء بنت عميس، در چند جاي آن آمده است، و با توجه به اينكه از نظر تاريخ تقريبا قطعي است كه:

1. مراسم ازدواج و زفاف علي و فاطمه (ع) در سال دوم هجرت پس از جنگ بدر انجام شده.

2. ام سلمه در سال چهارم به عقد رسول خدا (ص) درآمد و در رديف زنان پيغمبر قرار گرفت و شوهرش ابوسلمه تا پس از جنگ احد نيز- كه سال سوم هجرت اتفاق افتاد- زنده بود و در همان سال شهيد شد و پيغمبر خدا ام سلمه را كه از زنان مهاجر بود و چهار فرزند داشت و زندگي پس از ابوسلمه براي او بسيار دشوار شد و ضمنا قرابت هم با آن حضرت داشت به زني اختيار كرد و بدين ترتيب سرپرستي او و بچه هايش را به عهده گرفت.

3. اسماء بنت عميس همسر جعفر بن ابيطالب بود و پيش از آنكه رسول خدا (ص) به مدينه هجرت كند وي با شوهرش جعفر به حبشه رفته بود و تا سال هفتم هجرت در حبشه بود و در آن سال پس از جنگ خيبر بود كه با شوهرش جعفر به مدينه آمدند.

روي اين جهات بايد گفت: ام سلمه در اين روايات كنيه ي زن ديگري بوده كه به عنوان خدمتكاري در خانه ي پيغمبر رفت و آمد و يا زندگي مي كرده چنانكه برخي گفته اند كه ام سلمه كنيه ي همان اسماء دختر يزيد بن سكن بوده كه نامش خواهد آمد. و اينكه برخي از راويان او را به عنوان «ام سلمه» همسر پيغمبر- ذكر كرده اند اشتباهي است كه از طرف همين راويان پيدا شده و ديگران نيز آن را برطرف نكرده اند، و يا اينكه همان «ام سلمه» همسر ابوسلمه بوده كه گاهگاهي براي كمك كاري به خانه ي پيغمبر مي آمده و در جريان عقد و عروسي فاطمه (ع) نيز حضور داشته است، اما همسر آن حضر نبوده.

و اسماء نيز يا همان اسماء دختر يزيد بن سكن انصاري است كه قبلا مذكور شد، و يا سلمي خواهر اسماء بنت عميس و همسر حمزه بن عبدالمطلب بوده كه راويان به اشتباه اسماء را به جاي او ذكر كرده اند.

و عجيب آن است كه اين اشتباه در تواريخ و روايات اهل سنت نيز رخ داده و نام اسماء بنت عميس در ماجراي عروسي و زفاف عايشه كه پس از هجرت رسول خدا (ص) به مدينه و سال اول هجرت اتفاق افتاد در ضمن حديث جالبي در باب مذمت دروغ ذكر شده كه در آن هم چنانكه گفته شد مسلما تصحيف و اشتباه رخ داده است.

[2] كشف الغمه، ج 1، ص 353، و در پاره اي از روايات آمده يكي از زناني كه قرابت و بستگي با علي (ع) داشت او را ترغيب كرد تا به خواستگاري فاطمه برود و بدو عرض كرد: هر روز خواستگار تازه اي به خانه ي پيغمبر مي رود و هنوز به كسي پاسخ مثبت نداده و خوب است تو بدين كار اقدام كني!.